complex world
P🔴🔴🔴
جهان آرام شده است.
نه از آن آرامشهای مرده،
بلکه از آن سکوتهای زنده که درونشان زندگی جریان دارد.
باد از حرکت ایستاده، اما هنوز بوی دریا در هواست.
خورشید بر لب افق خم شده، آخرین پرتوهایش را به موجها میسپارد،
و سایهها، کشیده و آرام، در هم میپیچند.
من هنوز نشستهام در میانِ نور و سایه،
اما دیگر نیازی به مرزها نمیبینم.
دیگر نمیدانم کدامم:
نورِ در حال خاموشیام یا تاریکیِ در حال روشن شدن.
همهچیز نرم شده —
حتی زمان، حتی فاصله، حتی اندوه.
انگار جهان یاد گرفته چگونه بیدلیل زیبا باشد.
در دلِ من چیزی آرام میگیرد، چیزی که شبیه فهم نیست،
شبیه یقین هم نیست،
فقط نوعی پذیرش است —
پذیرشِ اینکه بودن،
به اندازهٔ نبودن مقدس است.
و در آخرین سطر،
وقتی واژهها کمکم به سکوت میپیوندند،
میفهمم که تمام نوشتن، تنها تلاشی بود برای گفتنِ یک جمله:
«من در جهان بودم،
و جهان، اندکی زیباتر شد از بودنِ من.»
.
.
.
.
▪️END
جهان آرام شده است.
نه از آن آرامشهای مرده،
بلکه از آن سکوتهای زنده که درونشان زندگی جریان دارد.
باد از حرکت ایستاده، اما هنوز بوی دریا در هواست.
خورشید بر لب افق خم شده، آخرین پرتوهایش را به موجها میسپارد،
و سایهها، کشیده و آرام، در هم میپیچند.
من هنوز نشستهام در میانِ نور و سایه،
اما دیگر نیازی به مرزها نمیبینم.
دیگر نمیدانم کدامم:
نورِ در حال خاموشیام یا تاریکیِ در حال روشن شدن.
همهچیز نرم شده —
حتی زمان، حتی فاصله، حتی اندوه.
انگار جهان یاد گرفته چگونه بیدلیل زیبا باشد.
در دلِ من چیزی آرام میگیرد، چیزی که شبیه فهم نیست،
شبیه یقین هم نیست،
فقط نوعی پذیرش است —
پذیرشِ اینکه بودن،
به اندازهٔ نبودن مقدس است.
و در آخرین سطر،
وقتی واژهها کمکم به سکوت میپیوندند،
میفهمم که تمام نوشتن، تنها تلاشی بود برای گفتنِ یک جمله:
«من در جهان بودم،
و جهان، اندکی زیباتر شد از بودنِ من.»
.
.
.
.
▪️END
- ۵.۷k
- ۲۱ مهر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۴)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط